تحلیلگر صهیونیست: روابط ایران و عربستان سعودی، لرزه به تنم میاندازد
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۱۵۷۰۵
«میکا هالپرن» ستون نویس روزنامه صهیونیستی «جروزالم پست» ضمن کابوس خواندن توافق ایران و عربستان سعودی برای رژیم صهیونیستی و آمریکا اعلام کرد که روابط رو به رشد تهران و ریاض، لرزه به تن او میاندازد.
به گزارش مشرق، در حالی که واکنشهای بینالمللی به گرمی روابط ایران و عربستان سعودی ادامه دارد، روزنامه جروزالم پست در یک یادداشت به قلم تحلیلگر ارشد و ستون نویس خود درباره پیامدهای منفی این روابط بر منافع تلآویو و واشنگتن هشدار داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«میکا هالپرن» ستون نویس این روزنامه تحرکات دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی و میانجیگری پکن برای گرم شدن روابط تهران و ریاض را «کابوس» رژیم صهیونیستی و آمریکا توصیف کرد.
او نوشت: «روابط دیپلماتیک و گفتوگوهایی در حال انجام است که من را نگران کرده است. ایالات متحده و اسرائیل باید به طور جدی نگران تجدید مذاکرات و ایجاد روابط بین ایران و عربستان سعودی باشند. ایالات متحده و اسرائیل نیز باید در مورد دخالت چین در قبال ایران و عربستان سعودی بسیار نگران باشند اما این روابط تازه رو به رشد بین ایران و عربستان سعودی است که از ترس لرزه به تن و بدنم انداخته است».
به نوشته تحلیلگر صهیونیست، «ایران و عربستان سعودی که دشمنان دیرینه بودهاند، در زمینه دیپلماسی بینالمللی، بازیگرانی خبره هستند. عربستان سعودی به طور همزمان درگیر روابط دیپلماتیک با ایران است و انجام یک توافق با میانجیگری آمریکا بین کشورشان و اسرائیل است...این توافقی است که شامل حل و فصل مساله چند دهه گذشته و تاکنون غیرقابل حل فلسطین و اسرائیل میشود. توافقی که احتمالاً شامل نوعی دولت یا استقلال فلسطین است».
وی هشدار داد: «هر اقدام دیپلماتیکی که شامل ایران شود برای اسرائیل و منطقه به شدت خطرناک است. ایران قابل اعتماد نیست. ایران یک طرف مسئول در هیچ توافقی نیست. این موضوع بدیهی، جزو ضروریات است».
به روایت ستون نویس روزنامه جروزالم پست، «تنشهایی که بین ایران و عربستان سعودی وجود داشته است در حفظ تعادل در منطقه بسیار مهم بوده است. این دو قدرت مهم منطقهای یکدیگر را متوازن و متعادل کردند. تنشهایشان آنها را تحت کنترل نگه داشت و از رویارویی رو در رو بین جمعیت شیعه (ایران) و سنی (عربستان سعودی) منطقه جلوگیری کرد. تا به حال، آنها نواب خودشان را تشویق میکردند که با هم مبارزه کنند و در نتیجه، درگیریهای منطقهای بزرگتر به حداقل رسید».
هالپرن ادامه داد: «دوره و زمانه عوض شده است. امروزه ایجاد رابطه کاری با ایران برای سعودیها بسیار جذاب شده است و ایران و عربستان سعودی هر دو شرکای مشتاق در چالش ایجاد روابط هستند البته من به هیچ وجه مطمئن نیستم که این هدف تاکنون دست نیافتنی، محقق شود. چنین توافقی (بین ایران و عربستان سعودی) ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد و اگر این اتفاق بیفتد، آسیب بزرگی به امپراتوری سعودی وارد میکند».
«میکا هالپرن»
تحلیلگر ساکن فلسطین اشغالی با در پیش گرفتن سیاست قدیمی انگلیسیها برای ایجاد تفرقه بین مذاهب اسلامی، مدعی شد: «ایران بهعنوان رهبر جهان تشیع، چیزی جز تحقیر نسبت به همه اهل سنت و بهویژه، به ویژه عربستان سعودی ندارد، زیرا رهبران عربستان سعودی رهبران جهان اسلام سنی هستند. شیعیان بیش از ۱۴۰۰ سال است که از سنیها کینه دارند».
این تحلیلگر صهیونیست تلاش کرده خود را اسلام شناس جا بزند و برای ضدیت با تقویت روابط ایران و عربستان سعودی، دست به دامن اختلاف افکنی بین شیعه و سنی و ادبیات تفرقه افکنانه شده است.
هالپرن مدعی شد: «این دشمنی با امضای یک تکه کاغذ از بین نمیرود و ناپدید نمیشود. نمیتواند میراثی از نفرت را که به دوره محمد (پیامبر عظیم الشان اسلام) بازمی گردد، پاک کند. یکی از موضوعات اصلی در مناقشه آنها، اختلاف دیرینه بر سر این است که چه کسی باید جانشین محمد پیامبر (اسلام) شود. همچنین اختلافات عمده بر سر قرآن و حدیث مطرح است».
ستون نویس جروزالم پست سپس به سفر اخیر وزرای خارجه عربستان سعودی و ایران به تهران و ریاض اشاره کرد و بلافاصله برای تاکید بر خصومت دو کشور، روی به قطع روابط دیپلماتیک دو کشور و اختلافات در زمینه مسائل منطقه به ویژه در سوریه، یمن و عراق دست گذاشت.
هالپرن بعد از خارج شدن از قامت یک اسلام شناس، سعی کرد که به تحلیل دلایل ایران برای عادی سازی روابط با عربستان سعودی بپردازد و در اینجا هم، مواضع ضد ایرانی و ضد اسلامی خود را بروز داده است.
او مدعی شد: «ایران دلایل زیادی برای عادی سازی روابط با عربستان دارد و به همان اندازه که دسترسی به اماکن مقدس در مکه و شرکت در مراسم حج مهم است، (اما این دلایل) در صدر فهرست قرار نمیگیرند. ایران همچنین خواهان برتری دینی نسبت به اهل سنت است. آنها (ایران) میخواهند همه مسلمانان تحت رهبری آنها متحد شوند. هدف نهایی آنها کنار زدن عربستان سعودی به عنوان رهبر جهان اسلام است».
ستون نویس رسانه مطرح چاپ فلسطین اشغالی افزود: «امروزه از ۱.۶ میلیارد مسلمان جهان، ۸۵ درصد سنی و ۱۵ درصد شیعه هستند. در شرایط عادی، ایران هرگز رهبر جهان اسلام نخواهد شد. بهبود روابط با عربستان سعودی، امید رهبری ایران در مسیر دستیابی به این هدف است».
یادداشت هالپرن با تکرار هشدار درباره پیامدهای ناگوار گرمی روابط ایران و عربستان سعودی برای رژیم صهیونیستی پایان یافته و او در آخر مطلب خود نوشت: «برای اسرائیل، این اتحاد (بین ایران و عربستان سعودی)، فاجعه بار خواهد بود».
منبع: فارسمنبع: مشرق
کلیدواژه: قیمت ایالات متحده آمریکا عربستان سعودی رژیم صهیونیستی ایران تل آویو جروزالم پست اسرائیل صهیونیست تلاویو پکن عربستان ریاض اسراییل سوریه خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت روابط ایران و عربستان سعودی بین ایران و عربستان سعودی جروزالم پست ستون نویس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۱۵۷۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
سلطان العمر پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد در نشریه «نیو لاینز» نوشت: ۲۲ فوریه مصادف بود با پنجمین سالگرد یک مناسبت جدید در عربستان سعودی تحت عنوان روز تاسیس که طی سالهای اخیر در تقویم این کشور گنجانده شده است. این مناسبت که بر اساس حکم پادشاه عربستان در سال ۲۰۱۹ ایجاد شد، گرامیداشت «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تاسیس اولین دولت سعودی» در سال ۱۷۲۷ است.
به گزارش انتخاب، بر خلاف روز ملی عربستان، که در آن ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر عربستان در سال ۱۹۳۲ جشن گرفته میشود، روز تاسیس ۲ کارکرد اصلی دارد: گرامیداشت یک افسانه سیاسی و پاک کردن یک افسانه دیگر. این روز بزرگداشت این روایت تاریخی است که دولت معاصر سعودی سومین دولت در طی ۳ قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این مناسبت همچنین این روایت سیاسی را که اولین دولت سعودی پس از انعقاد پیمانی بین محمدبن عبدالوهاب، موسس جنبش وهابی و محمد بن سعود در ۱۷۴۴ تشکیل شد رد میکند. با انتخاب سال ۱۷۲۷ به عنوان سال آغازین اولین دولت سعودی به جای سال ۱۷۴۴، روز تاسیس به دنبال جایگزین ساختن وهابیت در روایت سیاسی سعودی است.
برای بسیاری از متخصصان و تحلیلگران عربستان، زدودن روایت وهابی یک اقدام عمیق و رادیکال تلقی میشود. نگاه پذیرفته شده قبلی این بود که از ۱۷۴۴، دولت سعودی همواره به عنوان تنها محافظ و گسترش دهنده وهابیت برای خود مشروعیت قائل بوده و اینکه اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خانواده سلطنتی آل سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این نگاه، با کنار گذاشتن وهابیت، دولت سعودی یک منبع اصلی مشروعیت را از دست میدهد و به شرکت تاریخی خود با نظام مذهبی پایان میدهد.
اما نگاهی دقیقتر به نحوه تاسیس دولت معاصر سعودی نشان میدهد که این داستان که دولت سعودی با اتکا به وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، گزارهای نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت بلکه با تکیه بر یک سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود مشروعیت یافته است.
اولین گام در فهم نحوه مشروعیت یافتن دولت معاصر سعودی در طی دوره تشکیل این است که به این نکته واقف باشیم که نخبگان حاکم آن دولت در آن دوران مردانی از آخرین نسل عربهای عثمانی بوده اند. این نسل به گفته ویلیام کلیولند، بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ متولد شده بود و اعضای آن در دوران اواخر امپراطوری عثمانی آموزش دیده و صاحب مشاغل گوناگون شده و برای آینده برنامه ریزی کرده بودند.
با پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در تاسیس خاورمیانه پساعثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان، این نسل نه تنها شامل بسیاری از مشاوران، بروکراتها و روشنفکران مصری، سوری و سایر ملل عرب بود که در تاسیس دولت سعودی ایفای نقش کردند، بلکه خود موسس رژیم یعنی عبدالعزیز آل سعود نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور چاپ بصره در سال ۱۹۱۳، خود را یک "عرب عثمانی" توصیف میکند که خود را متعهد به انجام هر کاری برای «صیانت از وطن عثمانی در شبه جزیره عربستان» میداند. وی این مصاحبه را برای توجیه بیرون راندن پادگانهای عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحصی و القطیف و متقاعد کردن نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول به اینکه اقدامات وی نباید به عنوان اقداماتی جدایی طلبانه قلمداد شود، انجام داد.
این تلقی از عبدالعزیز به عنوان عضوی از آخرین نسل عربهای عثمانی به نحو قابل توجهی با نگاههای آلترناتیو دیگر که در سالهای اخیر مورد استناد قرار گرفته و وی را رهبری وهابی یا یک عنصر امپراطوری بریتانیا توصیف میکند متفاوت است. آلترناتیو اول (رهبر وهابی) وی را از نسل و زمان خود جدا میسازد و عبدالعزیز را به یک گذشته افسانهای وهابی پیوند میزند که اغلب بدون در نظر گرفتن بستر زمانی خود مورد تفسیر و استناد قرار گرفته است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت شخص عبدالعزیز را رد میکند و سه دهه پویایی سیاسی و رویدادهای تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد حکومت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح انگلیسی صرف تقلیل میدهد.
در اوایل قرن بیستم میلادی، واژه "سلفی گری" همچون امروز معادل واژه وهابی گری نبود. در آن دوران، این کلمه به یک جنبش اصلاحگری اسلامی اشاره داشت که به گفته هنری لائوزیر، «به دنبال آشتی دادن اسلام با ایده آلهای اجتماعی، سیاسی و روشنفکری عصر روشنگری بود.» این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور و بروز یافت و روشنفکران اصلی آن افرادی، چون جمال الدین افغانی، محمد عبدو و رشید رضا بودند. این جنبش انتقاداتی را بر آن دسته از رفتارها و اعتقادات مسلمانان که تناسبی با جهان مدرن نداشتند، مطرح میکرد.
بعد از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی گری شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند، زیرا آن را تنها امید باقی مانده برای یک ایجاد یک دولت مستقل عربی پس از تحمیل نظام قیمومیت بر بسیاری از سرزمینهای عرب پسا عثمانی میدانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاحگرای شناخته شده اسلامی، مجله خود المنار را که در جهان اسلام به شدت صاحب نفوذ بود، به جبههای برای ترویج و مشروعیت بخشی به دولت جدید سعودی بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد.
سایر سلفیها نیز تصمیم به مهاجرت برای ساخت دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آنها محمد بهجت البیتر، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجستهای در امر آموزش در عربستان سعودی ایفا کرد. آنگونه که دیوید کومینز، مورخ غربی مینویسد، سلفیها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از سلفی گری و جنبش ناسیونالیستی متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان ایفا کردند.
آنچه از همه این روایتهای تاریخی برداشت میشود این است که دولت سعودی به عنوان دولتی وهابی که ادامه و دنباله قرارداد خیالی بین خاندان آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تاسیس نشد. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عرب با تاکید جدی بر سلفیت مدرن تاسیس شد. فهم این مسئله از اهمیت روز تاسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمیکاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب میکند: اول اینکه روایت وهابی از از ساخت قدرت توسط موسس عربستان سعودی معاصر مورد استناد قرار نگرفته است. دوم اینکه استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی یک پدیده جدید است که با به قدرت رسیدن ملک فیصل رواج یافت. تاسیس دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیروهای تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.